۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه

من نمیخواهم خورشیدم بمیرد.

شاید موضوع همین نوشتن ها باشد، این قبولی و عدم قبولی ها باشد ، شاید همین نرمش ریز ماهیچه باشد ، ولی آنچه که میدانم این است که ، هر هویتی یک نام است که زیر هر برگش ،یک برگ دیگراست ، برگ به برگ برگِ دیگری است .

داغ شدن ها و نفهمیدن ها.

در چشم های هر کس است ، برای اینک بدانی چقدر غمگین است ، به چشم هایش نگاه کن ، غم را میگویم.
تو ای پُر از خون دل و مهربان چهر، آرام گیر.

حکایت اول بعد از سیصدو شصت و پنج روز.

ای شرقی غمگین چرا اینقدر ملولی؟!
میدونم حق با توئه.