۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

والا.

فکر میکنم اگر بروم و اسمم را بگذارم شادی ها ی یخ زده ، یک نوع صدایی شبیه همین که نمیشوی، می آید درِ اتاقم را میزند و برایم کاغذ دیواری هدیه میدهد که در مه یک بوته چین ، زر بیافشانم .

خُب ، باشه ...


ما تراژدی های بزرگی هستیم که فقط در هر ثانیه تکرار میشویم.
نترس.

۱۳۹۲ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

واسّا یه لحظه.

صبر کن..اوهوم..به تخمم،،،خیلی به تخمم،،، آنقدر که دیگر کُلِّ وجودم در کُلِّ شود ..تخم..
آدمی آنقدر حجم میگیرد که دیگر نمیخندد...زُل نمیزند..حرف نمیزند..
عرزشی ای آدم را عوضیِ جاکش خطاب میکند..
به خودم خوب نگاه مکینم مویی بیرون نباشد..محرم است و آدم های مذهبی..از سوراخ های موش بیرون میخزند و نگاهشان مانند تیری از جانب شیطان هست..
سگ هم نشدم که تخم داشته باشم..
ولی باز هم با این اوصاف میگویم...به تخمم..به تخمم به تخمم ..به تخمم ..به تخمم..به تخمم..

خبر از این بدتر، جوان...

چقدر پیر شده ایم!!!
خیابان ها با رگ هایمان گره خورده است.
ما به خودمان رحم نکردیم، حتی هیچ راهی به تنگه ی هرمز نمی رود،
هیچ تاکسی برای ما نگه نمیدارد ، و ما در قرن بیست و یک تنها مانده ایم ...
خبر ازاین بدتر!!!

۱۳۹۲ فروردین ۱۶, جمعه

فریاد زیرِ آب.

گاهی اوقات ، خود یک فیلم را سالیانِ سال نگه داشتن ، افتخارش از اینکه همان دم بِنِشی و ببینی اش زیاد است ..
یادم است بچه تر که بودم ، فیلم فریاد زیر آب را کسی به من ،یک جا با سی دی اش داد، تعریف زیاد کرد گفت ،ببینیش ها ، مالِ داریوش است ، از آن موقع فیلم را بُردم گذاشتم کمد،قفل کردم رویش پارچه انداختم ...
 لذت نگه داشتنش گویی از لذت دیدنش برایم بیشتر بود، میترسیدم که نکند هیجان فیلم تمام شود ، الان نزدیک یک عددِ پی سال، ازآن میگذرد ولی هنوز نگهش داشته ام، بازش نکرده ام و ..و ..و.. و...و با هیجانش زندگی کرده ام.
با هیجان یک فیلم ندیده...


بی حواشی..بی نقطه ....داریوش میخواند .

You, the Living

آنقدر خنده ام میگیرد...میدانم کسی نمیداند ولی خودم که میدانم ، باز خنده ام میگیرد..
یک فیلمی دیده ام بعد از مدتها بر ذائقه ی طبع وجودمان نشسته ... پنج دقیقه از فیلم میگذشت مینشستم ومیگفتم ، وای وای فضا را دریاب..
لحظه ی سکس، لحظه ی گریه ی خانم معلم مدرسه فقط آجیل میخوردم ، به وضعیت خودم بیشتر از فیلم خنده ام گرفت و میگفتم وارونه وارونه ... فضا را دریاب..
خود فیلم را معرفی میکنم میدانم باید لااقل چهار بار به فیلم نگاه کنم تا بتوانم یک دیدگاه نقد مآبانه طوری به دست بیاورم که بله مثلا من هم از آن فیلم بین های قهاری ام..ولی از جوراب هایم چه پنهان ، پایش که بیافتد تا نفخ صورِ اول و دوم هم که شده مینشینم و فیلم میبینم ..کسی که هیچ کسی شک هم نکند..
و اما خود فیلم..


ساخته ی  Roy Andersson..
ببیندش، اگر ندارید از من بخواهید .


۱۳۹۲ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

نفی میکنم.

ووو و و و و ..
نفی می کنم
در اين تن ز خود بيگانه ام را
که عدم بخشید به قطعيّت ،به وجود، خود را...
نمیدانم اصلا نوشتم درست است که کسی بو ببرد ! و یا نه ...
طبعا به قول یک هیچ کس، که نمیگوید ،زن چیزِ حساسی است ، که هست که آن را طرد کند، باهایش بازی کند، زیرِ پتو بِشمارَدَش و بگوید که من که یک نویسنده ی ایتالیایی نیستم.
ولی خیلی چیزها در ذهنم است.
خیلی چیزها به دارم میزنند ، زیادی با این محیطم کُنتاکت دارم..
بروم حل کنم خودم را زیرِ آب ده درجه.
شما با محیطتان دوستید که اینقدر خوش میگذرد بر شما!
خوش به حالِ دلِ ارواحتان