۱۳۹۱ اسفند ۱۹, شنبه

سیگارم زیر یک حبه قند شکل گرفت به تمامی...

یعنی اوایل ها سرم درد نمیکرد ، بلکه گاهی یک فشاری به مغزم وارد میشد ، تب میکردم ، ساعتها زیرنوکِ یک چیزی میخوابیدم ، دوباره بلند میشدم ، تب داشتم ..روان ادامه داشت و روشنای کابوس هایم زیر همان لحاف ،فقط تب بو د و تب..
حال تحریم های عاطفی همان کار را بهتر برایم انجام میدهد اینکه بدون شرح زیر یک پنجره تنها سیگار میکشم.آن هم اگر بشود..

هیچ نظری موجود نیست: