۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

سینما میتواند برای کسی فرشته باشد.

یعنی آمده بودم به تهران ، فکر میکردم که میتوانم لای کتابها و مردمانش گم شوم، کُم شوم ، لاپورتی نکرده بخوانم و وا ندهم ، تازه بیشتر دو راهی ها را چپکی می رفتم و اینکه فکر میکردم هیچ چیزی بهتر از چیز دیگر نیست و نسل کتاب خوان ها مثل اسامی روزنامه قبولی کنکور است که توی بساط لبو فروش تکه تکه شده و چه فرقی می کند چه کسی توی آن لبو بگیرد و از کدام مسیر برود. وقتی زباله شدی چه فرقی می‌کند چه سنی داشته... باشی و یا در کدام سطل و به کجا جا به جا شوی و خب این بهتر است.
چیزهای کمی باقی مانده که بتوانم روی آن حساب کنم، جایی که نور کمی داشته باشد، چیزی مثل فالکنباخ یا آگالوچ، سیگار با فیلتر قرمز که فکر نکنم بتوانم بیشتر ادامه‌اش بدهم، الکل وقرصهای مسکن که همیشه مثل یک سامورای خوب کارشان را درست و با شجاعت انجام می‌دهند و نه آدمها با افکارشان و معده‌هایشان و شلوارهایشان، و علم به اینکه فرق بین من و یک پشه فقط در حد و اندازه‌های تفاوت جرمی است که در عملگر تقسیم بر جرم تاپاله‌های یک روستای با سرانه احشام متوسط، هر دو صفر فیزیکی است، و اینکه اگر بهترین استراتژیست هم که باشی، جنگی که سرتاسر آن را دفاع می‌کنی محکوم به شکست است.
از دوستی شنیدم که چند سال است که در به در به دنبال کتاب سینما میتواند یک فرشته باشد ، مال آقای
 Safi Yazdanian
را در به در از این سر انقلاب تا آن سر انقلاب با دادن ودیعه میخواهم ، من هم اکثرا یک راه را یک بار نه ، دوبار نه ، بلکه هی میرفتم و می امدم ، عاقبت کتاب را از پیدا کردم ، و دودستی تقدیم آن کس که نباید میکردم ، حال اگر سینما بتواند یک فرشته هم باشد در دستان کسی که در بازار نیس.

هیچ نظری موجود نیست: