۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه

یک زاویه از ژاژ نخائیدن..

زاویه ، شادی، همه رو دارم از دورن تکون تکون میدم تو فضا ، تو فضا ، مابین اون دودا، ما بین نوارای قرمز، بنفش..
دیروز یک شانزده ساعت بی نقصی داشتم ..
واسه 16 ساعت که تهران بودم باید از مترو زود میرفتم میرسیدم به ترمینال، از ساختمون که بیرون اومدم ، دیدم ملت تو میرداماد چه غوغایی میکنن، رفتم تو جمع مردم، یار دبستانی رو خوندیم ، گفتم این پیروزی مبارکمون باشه ، ملت داد میزدن " احمدی بای بای "، دلم نمی اومدم تهران رو ترک کنم تو این شب..ولی اتوبوس شوخی نداشت واسه رفتن...
دیشب بهترین و کوتاهترین شبی بود که میتونستم ببینم ..
خوشالم.
مبارکتون باشه..مبارکمون باشه.

عکس از میرداماد ندارم که بذارم ، خبرگذاریهارو نگاه میکردم ، از هفت تیر، ولیعصر..همه جاعکس بود اِلا اونجا که منم یه خوردن شادی کردم ...

هیچ نظری موجود نیست: